اﻭ " ﻣــﺮﺩ " ﺍﺳﺖ ﺩستهایش ﺍﺯ ﺗﻮ زبرتر ﻭ ﻬﻦ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ.

ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺗﻪ ﺭﺸﻰ ﺩﺍﺭﺩ.

ﺟـﺎﻯﹺ ﺮــﻪ ﺮﺩﻥ، ﻣﻮﻫﺎﺶ ﺳﻔﺪ میشود.

ﺍﻭ ﺑﺎ ﻫﻤــﺎﻥ ﺩستهای ﺯﺑﺮﺵ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﻨﺪ.

و ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﺻﺎﻑ ﻭ ﻧﺎﻣﻼﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ می بوسد ﻭ ﺗﻮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﺸﻮﻯ.

به او سخت نگیر!

او را خراب نکن!

ﺍﻭ ﺭﺍ "ﻧﺎﻣــــﺮﺩ" ﻧﺨﻮﺍﻥ!

ﺁﻧﻘﺪﺭ او را با ﻮﻝ ﻭ ﺛــﺮﻭﺗﺶ اندازه گیری نکن!

ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧــــﺦ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﺯﻣﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﺖ ﺑﺪﻭﺯﺩ.

ﻓﻘــــﻂ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺭﻭﺭﺍﺳﺖ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻧﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺎﺖ ﺑﺮﺰﺩ.

آن مردی که صحبتش را میکنم، خیلی تنهاتر از زن است!

ﻻ ﺑﻪ ﻧﺎخنهایش ﻧﻤﺰند ﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﻟﺶ یک ﺟﻮﺭ ﺷﺪ،

ﺩست هایش را ﺑﺎﺯ کند، ﻧﺎخنهایش را ﻧﺎﻩ کند ﻭ ﺗﻪ ﺩﻟﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﻮﺷﺶ ﺑﺎید!

ﻣﺮﺩ نمیتواند ﻭﻗﺘ ﺩﻟﺶ ﺮﻓﺖ، به دوستش زنگ بزند، یک دل سیر گریه کند و سبک شود!

ﻣﺮﺩ، ﺩﺭﺩﻫﺎیش را ﺍﺷ نمی کند، فرو می ریزد در قلبی که به وسعت دریاست.

یک ﻭقت هایی، یک ﺟﺎﻫﺎ، ﺑﺎﺪ ﻔﺖ: "میم" مثل " مرد "

 

اونو تقدیم به همه مردا و الخصوص داداش 

مهربونم.که اسمش